بنظرم سختی برای آدم های مختلف حد و اندازه متفاوتی داره
ما تقریبا همیشه خودمون رو با کلمات محدود میکنیم (که حالا بحثش جداس)
مثلا وقتی به یک نفر میگیم قوی! میگیم که در مقابل سختی ها تونست مقاومت کنه و از پسشون بر بیاد و معمولا خطاب به کسی این گفته میشه که یه چیز خیلی بد رو تجربه کرده باشه...
ولی همین چیز خیلی بد! برای افراد مختلف، مختلفه.
مثلا یک نفر سخت ترین چیزی که تجربه کرده مرگ یکی از عزیزانش بوده، تجربه یه بیماری که آسیب زیادی بهش وارد کرده بوده باشه و یا...
یا مثلا سخت ترین چیزی که یه نفر دیگه تجربه کرده خراب شدن یکی از وسایلش بوده که صرفا دوستش داشته، یا این بوده به بخوره زمین و پاش خراشیده بشه و یا...
خب کسی که چیزای خیلی سختی مثل حالت اول رو تجربه کرده نسبت به چیزایی که توی حالت دوم گفته شده اون حس رو نداره چون نسبت به میزارن تحمل و تجربش فقط یه اتفاق ساده و روز مره ممکنه باشه
ولی برای کسی که اوج سختی ای که دیده چیز هایی مثل حالت دوم بوده، حالت اول قابل درک نیست و همون حالت دوم از لحاظ آسیب روحی و درد و تحمل ممکنه فشارش براش مثل همون چیزایی بوده که فرد اول تحمل کرده...
حرفم اینه که وقتی یک نفر حالش خوب نیست و توی شرایط بدی قرار گرفته حتما که قرار نیست چیز هایی مثل اون حالت اول گفته شده رو تجربه کرده باشه
ممکنه چیز هایی مثل حالت دوم و یا بین دو حالتی که گفتم و حتی فراتر از اون ها تجربه کرده باشه، ولی اون حداکثر سختی ای باشه که کشیده... پس براش خیلی دردناکه و میتونه خیلی ازارش بده
مثلا اینکه اگه کسی بگه داره اوقات سختی رو میگذرونه د بیاد سراغتون و باهاتون دربارش صحبت بکنه و شما نسبت به اون سختی های بیشتری رو در گذشته کشیده باشه شما نمیتونید همینجوری فقط بهش بگید " این که چیزی نیست" یا " بقیه چیزای سخت تری تجربه میکنن و خوبن" یا " خیلی نازک نارنجی هستی" و از این قبیل صحبت ها!
خب این اون سختی ای هست که اون فرد تا حالا داره تجربه میکنه و میزان کشش و تحملش تا همونجا بوده و از چیز های بدتر درکی نداره و این براش بدترینه و داره آسیب میبینه...
اینکه شما همچین برخوردی داشته باشین ممکنه باعث بشه بر فرض مثال اون فرد حس بکنه که نسبت به سختی هایی که توی دنیا وجود داره چیزی که من دارم میکشم که چیزی نیست، پس نباید اینطور کنم... و حالش رو ابراز نکنه و سکوت کنه..! و این در آینده ممکنه تاثیر خیلی بدی روش بزاره و او ن قضیه حتی خیلی بیشتر از چیزی که باید بهش آسیب بزنه:)
یه چیز قابل درک تر بگم؟
دیدید نوزاد ها وقتی بدنیا میان همش گریه میکنن؟
یا بچه های کوچیک سریع سر چیزای بنظرم ا کم اهمیت گریه میکنن؟
بخاطر اینه که تازه پا به این دنیا گذاشتن و مثلا یه نوازد هر چیزی که تجربه میکنه در اصل بدترین چیزیه که تجربه کرده و گریه میکنه چون درکی از حالش نداره
یا یه بچه کوچیک بخاطر ترکیدن بادکنکش گریه میکنه چون این بدترین چیزیه که تجربه کرده
هر چی زمان میگذره ما چیز های سخت تری رو تجربه میکنیم که اولین بارمونه و حتی با اوج سادگیشون به خیلی عذاب اورن:]
شخصیت و تجربیات آدم ها در زمینه های مختلف متفاوته و ما نباید اون هارو با هم مقایسه بکنیم هر کس به نوع خودش خاص، قوی، مهربون و... باشه و در عین حال برعکس...
سخت ترین چیزی که شما تا حالا تجربه کردید چیه؟